سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش بیش از آن است که به شمار در آید، پس از هر چیز نیکوترینش را برگیر . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

محراب قلم


غدیر بود؛

 رفتیم پیشانی اباذر  را ببوسیم بگوییم :برادرعیدت مبارک !

پیشانی اش را افتاب ربذه سوخته بود !!

به ابن سکیت گفتیم :علی .

هیچ نگفت ؛نگاهمان کرد و گریست .

 زبانش را بریده بودند !!

خواستیم دست های میثم را بگیریم و بگوییم :سپاس خدای را که مارا از متمسکین به ولایت امیر المومنین قرار داد !

دستهایش را قطع کرده بودند .!!

گفتیم یک سیدی را بیاوریم و عیدی بگیریم ؛سیدی کسی از بنی هاشم را !

جسدهایشان درز لای دیوار ها شده بود و چاهها از حضور پیکرهای بی سرشان پر بود !! زندانی دخمه های تاریک بودند و غلها ی گران بر پا در کنج زندانها نماز میخواندند!

بیعت با علی مصافحه ای ساده نبود . مصافحه با همه رنج ها یی بود که برای ایستادن پشت سر این وا‍‍‍ژه سه حرفی که در حق ،سخت گیر بود .

این روزها ولی همه چیز اسان شده . این روزها علی مولاست؛تکیه کلامی  معمولی و راحت است . اگر راحت میشود به همه تیرکهای توی بزرگراه ،تراکت سال امیر المومنین زد و روی تابلوهای تبلیغاتی با انواع خط ها نوشت : علی!

اگر خیلی راحت و زیاد و پشت سر هم میشود این کلمه را تکرار  کرد و تکرار، حتما جایی از راه را  اشتباه آمده ایم . شاید فقط با اسم یا خط بی جان مصافحه کرده ایم و گر نه با او ...؟!حتما کار سختی بود صبوری بی پایان بر حق ،تاب اوردن عتابهایش حتما سخت بود !ان مرد ناشناس که دیروز کوزه ی اب زنی را اورد. صورتش را روی تنور اتش گرفته: (بچش این عذاب کسی است که از حال بیوه زنان و یتیمان غافل شده) .

ان مرد ناشناس سر بر دیوار نیمه خرابی در دل شب دارد میگرید : (آه ازین توشه ی کم ! اه ازآن  راه دراز !)  وما بی آنکه بشناسیمش،همین نزدیکیها جایی نشسته ایم و تمرین میکنیم که با نامش شعر بگوییم ،خط بنویسیم آواز بخوانیم و حتی دم بگیریم و از خود بی خود شویم .

عجیب است مرد هنوز هم (مرد ناشناس )است!

 

 



او ::: چهارشنبه 87/9/27::: ساعت 4:25 عصر


>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 9
بازدید دیروز: 0
کل بازدید :2513
 
 > >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
او
یک طلبه دانشجو یا یک دانشجوی طلبه .
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<